درباره‌‌ی الدوز و کلاغ ها

اولدوز نشسته بود تو اطاق تك و تنها بود و بيرون را نگاه ميكرد زن باباش رفته بود حمام در را قفل كرده بود و به اولدوز گفته بود كه از جاش جنب نخورد اگر نه مي آيد پدرش را در مي اورد...

آخرین محصولات مشاهده شده