درباره‌‌ی اعتراف

ياكوب به چپقش كه به شدت دود مي‌كند، نگاهي مي‌اندازد. «ديگر نمي‌توانم ببينمت.» بعد ادامه مي‌دهد: «نور عصرگاهي پنجره صورتت را محو كرده. اگر دوست داري، آناي عزيزم، مي‌توانيم به صحبت‌مان ادامه بدهيم. وگرنه، مي‌توانيم همين‌طور كنار هم بنشينيم، و احساس آرامش كنيم. كه البته آن هم بي‌نتيجه نيست.»

آخرین محصولات مشاهده شده