درباره‌‌ی از دست رفته (نمایش‌نامه)

هاجر: اينا همش حرف‌هاي يه من يه قازه. نمي‌دوني چي ميگي. وقتي تو كارخونه با رفيقات خوش مي‌كني، چه مي‌دوني پوشال اتاق طبله شده. هر چه باشه مرد بيروني. دوتا چائي كه با دم‌خورهاي خودت خوش كردي، كائنات رو به تاق نسيان مي‌زني. برات: چائي هست؟ سر دلم سنگينه. هاجر: باس دم كنم. راستي، چرا نخوردي؟ نگفتم شكم پركنه. برات: نه. اصلا اشتهام كوره. هاجر: بينم، چارقد توبا چطو شد؟ سر و گوش لخت! واسش مرض نشه خوبه. ...

آخرین محصولات مشاهده شده