درباره‌‌ی از ایل تا اتاوا

وقتي آخر هفته به ديدار والدينم مي‌رفتم و با بغض و گريه جريان گرسنگي را تعريف مي‌كردم و از شكم خالي و كتك‌هاي استاد مكتب‌خانه مي‌گفتم. گوش كسي به حرف‌هاي من بدهكار نبود. تازه شكوه‌ها و گلايه‌هاي مرا بهانه‌اي براي فرار از مدرسه و نشانه‌اي از تنبلي به حساب مي‌آوردند. نه تنها خانواده‌ام به عجز و ناله‌هاي من گوش نمي‌سپردند، بلكه براي آدم شدنم كمي هم كتكم مي‌زدند تا اميدم را از خانواده قطع كنم و دل به مكتب‌خانه و مصائب آن ببندم. در چنين وضعيت اسفناك و غم‌انگيز، راهي جز تحمل نداشتم. خلاصه من يكي كه با آن شكم گرسنه نه درسي ياد گرفتم و نه به قول قديمي‌ها ملا شدم، چه رسد به اين كه آدم شوم! اعتراف مي‌كنم با وجود اين همه سير و سياحت جهاني و برخورداري از منافع مادي و معنوي ناشي از تحصيلات تكميلي در ايران و كشورهاي خارج، پس از گذشت حدود شصت سال، هنوز هم ماجراهاي غالبا ناخوشايند آن زمان را فراموش نكرده‌ام.

آخرین محصولات مشاهده شده