در داستان کتاب اتاق مهمان ، ليزا که زني جوان با گذشته‌ اي دردناک است، وقتي اتاق اجاره‌ اي زيبايي در يک خان? بزرگ پيدا مي‌ کند، از خوشحالي در پوست خود نمي‌ گنجد. مالکان خانه زوجي گرم و مهربان هستند. همه‌ چيز خوب به‌ نظر مي‌ رسد، تا زماني که ليزا در اتاقش نام? خودکشي مردي را پيدا مي‌ کند. اما مالکان خانه با اصرار بر اينکه اين مرد اصلاً وجود نداشته و ليزا اولين مستأجر آنهاست، باعث مي‌ شوند ليزا به خودش شک کند. ليزا که مشتاق حل کردن معماي مردي ست که پيش از او در اتاق زندگي مي‌ کرده، با وقوع اتفاقات آزاردهند? متعدد و پياپي نگران و مضطرب مي‌ شود. يک نفر نمي‌خواهد ليزا حقيقت را بفهمد. آهسته‌ آهسته ديوارهاي خانه دور تا دور ليزا تنگ مي‌ شوند، رازهايش خود را به او نشان مي‌ دهند و چنان او را دچار شک‌ و ترديد مي‌ کنند که حتي ديگر نمي‌ تواند واقعيت را از خيال تشخيص بدهد، و با‌ اين‌ حال سعي مي‌ کند حقيقت را بفهمد. اين اتاق قبلاً يک قرباني گرفته. آيا به‌ زودي قرباني ديگري خواهد گرفت؟