درباره‌‌ی آدم‌نما

اين رمان علمي‌تخيلي-پادآرمانشهري در آينده‌اي مي‌گذرد كه انسان‌ها به واسطه‌ بازسازي مدام اندام‌هاي بدنشان از سلول‌هاي بنيادي، بر بيماري غلبه كرده و مرگ را به تعويق انداخته‌اند. در آرمانشهر دنياي بعد از انقلاب سلول‌هاي بنيادي انسان‌هاي عقيم شده براي بقاي خود و انجام به موقع جراحي‌هاي بهبودشان به قوانين جامعه پايبندند و به زندگي يكنواخت روزمره، خوردن و خوابيدن و كار كردن و تبعيت از مد، دلخوش‌اند. اما در اين جامعه افرادي هم هستند كه به زندگي روبات‌وار راضي نيستند و دلشان مي‌خواهد نقشي بيشتر از يك روبات آدم‌نما را بازي كنند. بهاي اين نافرماني‌ها و سرپيچي‌ها در اين دنيا، تعويق جراحي‌هاي بهبود و دستكاري مغز براي حذف بخش‌هايي از حافظه‌ي انسان است كه او را به شهروندي ناراضي تبديل كرده. اتوود، قهرمان داستان، نويسنده‌اي است كه براي دومين زير تيغ جراحي سلول‌هاي خاكستري مغز مي‌رود. اتفاقات نامترقبه و همزمان مانند انفجار راكتورهاي هسته‌اي و از كار افتادن بانك‌هاي سلول‌هاي بنيادي اتوود را به جستجو براي يافتن بخش‌هاي پاك شده‌ي مغزش ترغيب مي‌كند. تلاش اتوود براي بازيابي حافظه‌اش او را با سوال عجيبي مواجه مي‌كند: آيا او در اجراي نقشه‌ي انفجارها دست داشته است؟ «آدم‌نما» از ديد اول شخص و از زبان اتوود قهرمان داستان روايت مي‌شود. خواننده در جست و جو و حل معماي گذشته‌ي اتوود با قهرمان داستان همراه مي‌شود. بريده اي از كتاب: من مي‌مانم و سه صندلي خالي. تا روبات بيايد روي تخت دراز مي‌كشم. تصوير آرين از ذهنم دور نمي‌شود. مي‌دانم كه دوستش داشته‌ام و مي‌دانم كه از دستش داده‌ام. بيشتر از اين چيزي نمي‌دانم و اين ندانستن آزارم مي‌دهد. چطور ممكن است؟ مگر قرار نبوده با پاك شدن خاطرات منفي، حالم بهتر شود و با حذف شدن اين خاطرات، ديگر آزرده نشوم؟ اما دلم سنگين است. يك چيزي مثل بغض هنوز توي گلويم باقي مانده. مي‌دانم اين احساس بي‌دليل نيست. از عوارض عمل نيست كه با خوردن كپسول بنفش‌رنگ از بين برود. از آن دست احساساتيست كه در جان آدم رسوخ مي‌كند و تا ابد باقي مي‌ماند. از جنس لكه‌هاي ماندگار و حفره‌هاي خالي وجود آدم كه پر شدني نيست. مثل جاي زخمي كه روي بدن باقي مي‌ماند، حتي اگر از ياد برده باشي اين زخم چطور بر پوستت نقش بسته بوده. اما كار بهبود همين است. خاطره‌ دردناك زخم‌ها را از ذهن و جاي باقي مانده‌ي آن را از روي بدن پاك مي‌كنند. نمي‌دانند بعضي زخم‌ها رد عيني به جا نمي‌گذارند. بعضي زخم‌ها فقط يك تصوير يا يك خاطره نيستند كه با جراحي‌ بتوانند حذف‌شان كنند. ديدن تصوير آرين سوزش دوباره‌ زخمي بود كه نمي‌دانم چرا بر دلم نشسته.

آخرین محصولات مشاهده شده