ژان‌پل بلموندو در کتاب «هزار زندگي بهتر از يک زندگي» از پس سال‌ها زيستن و کار کردن در عرص? سينما به پشت سر مي‌نگرد و ايام رفته را مرور مي‌کند و به نقل روزگار سپري‌شده مي‌پردازد. در کتاب «هزار زندگي بهتر از يک زندگي» بلموندوي سالخورده را نه پيرمردي خسته از زندگي که جواني همچنان شيفته و عاشق زندگي مي‌يابيم. بلموندو خود در مقدم? کتاب «هزار زندگي بهتر از يک زندگي» اذعان مي‌کند که هنوز شيفته و عاشق زندگي است و از مرور هزار زندگي‌اي که از سر گذرانده لذت مي‌برد. او در کتاب «هزار زندگي بهتر از يک زندگي» ما را با اين لذت خود سهيم مي‌کند و در هزار راه رفته‌اش مي‌گرداند و دنياهايي را که زيسته است نشان‌مان مي‌دهد. او همچنين با نقل خاطرات خود گويا خود را دوباره تماشا و کشف مي‌کند و دربار? خودش به تأمل مي‌نشيند و احساسات گذشته‌اش را بازمي‌يابد.