درباره‌‌ی 1 زن و از کوچه بالا آمدم و از کنار اشباح گذر کردم (نمایش‌نامه)

من در خونه‌ رو باز كردم. به خودم گفتم اين همون بوي خونه‌ست. طبيعتا خونه‌اي كه خالي شده بود ديگه واقعا خونه‌ي ما نبود. در اتاق‌ها مي‌گشتم كه پر مي‌شدن از انعكاس صداي قدم‌هاي من. من هيچ احساس خاصي نداشتم. در واقع بي‌تفاوت بودم. از اتاق‌هايي كه توشون زندگي كرده بودم مي‌گذشتم و هيچ خاطره اي نداشتم. تلاش كردم به ياد عزيز مرحومم بيفتم ولي نتونستم...

آخرین محصولات مشاهده شده