درباره‌‌ی کمدی الهی (3 جلدی) با قاب

ادراك در دوزخ فرايندي است كه مي‌توان آن را ترديدي مبالغه‌آميز دانست كه به گونه‌اي نظام‌مند بر ارزش‌هاي جامعه معاصر اعمال مي‌شود. هر ملاقات در دوزخ به منزله كم‌مقدار كردن طعنه‌آميز ارزش‌هايي است كه شخصيت‌هاي مجزا پايبندي‌شان را به آن‌ها اعلام مي‌كنند. حتي هنگامي كه آن ارزش‌ها، از ديدگاه انساني، كاملا قابل دفاع باشند مثلا، آمال انسان‌گرايانه‌اي كه برونتو لاتيني در سرود پانزدهم بيان مي‌كند، باز بي‌اعتبار مي‌شوند زيرا حاميانشان در زمره ملعونان‌اند. عبارتي تصادفي كه از روي نزاكت و به عنوان توصيفي مودبانه بيان شده ـ جمله برونتو آن‌چه مانده در خاطرم از زندگي شيرين، لبريز كنايه جلوه مي‌كند وقتي محيط دوزخي با پاسخ دندان‌شكني بي‌رحمانه بر صحتش مهر بطلان مي‌زند و نادرستي بديهي‌اش را آشكار مي‌سازد. در ارتباط با قلمرو بين بهشت و دوزخ، پيشينه‌هاي بصري، ادبي و پاتريستي از غنايي به مراتب كمتر برخوردار بودند. عالمان الهيات مسيحي از ديرباز ضرورت منطقي وجود مكاني بين عذاب‌هاي ابدي دوزخ و بهجت ابدي بهشت را بازشناخته بودند. به نظرشان غيرقابل تصور مي‌آمد كه روح كسي مانند بوئونكونته دامونتفلترو (برزخ، سرود پنجم)، پس از يك عمر سپري شده در گناه، فقط به بركت قطره اشكي كه در واپسين لحظه حيات از ديده فشاند، خيلي ساده و آسان به ملكوت صعود كند و آمرزيدگان همنشين و محشور شود، بي‌آنكه قبلا فرايندي مكمل را براي رسيدن به تنزه طي كرده باشد. چنين شكلي از بهجت آني، في‌الواقع، گناهكاران عادي را، كه در لحظه مرگ رحمت الهي شامل حالشان شده بود، تا سطح قديسان و شهدا ارتقا مي‌بخشيد، يعني كساني كه روح‌شان مستقيم به ملكوت صعود مي‌كرد، زيرا متناسب با كمال معنوي زيسته و جان باخته بودند. تبعات اخلاقي و رواني آمرزش يكسان نيز به نوبه خود مانعي جدي به شمار مي‌آمدند: اگر قديسان و گناهكاران تائب بي‌تمايز به رستگاري مي‌رسيدند، ديگر انگيزه‌اي وجود نمي‌داشت كه بندگان را به زيستن مطابق با الزامات زندگاني مسيحي در عالم خاكي ترغيب كند. بهايي بابت يك عمر كژروي پرداخته نمي‌شد؛ يك عمر زندگي با تقوا پاداشي نداشت. عالمان الهيات، براي حل اين مشكل، قلمرويي بينابيني را متصور شدند، قلمروي براي پردازش و مبادله، كه آنجا ارواح عادي مي‌توانند از باقيمانده گناهانشان پاك (منزه) شوند و با شكل‌گيري معنوي دوباره براي پذيرفته شدن مطلوب در بهشت آماگي بيابند. بر اين قلمرو، كه از نظر محيطي و مكان‌شناسي نامشخص است، برچسب (برزخ) زدند. بهشت ادامه و نقطه اوج منظومه‌هاي پيشين است، و در عين حال عزيمتي تازه. گرچه مضامين، موضوع‌ها، تصويرها و اپيزودهاي برگرفته از دوزخ و برزخ را دوباره شكل مي‌بخشد ولي شرايطي جديد را نيز چه بر شاعر و چه‌ بر خواننده تحميل مي‌كند. با وجود اينكه حافظه شاعر تا اين هنگام براي انجام وظيفه‌اش كفايت مي‌كرده، بهشت، در همان سطور آغازين، خلا بين خاطره و تجربه را بازمي‌شناسد و، مهم‌تر از آن، خلا بين دسته‌بندي‌هاي روانشناسانه را با خود زبان. تقلاي شاعر در تلاشش به منظور عبور از فضاي فراسوي حافظه و كلام، هر چه منظومه پيش‌تر مي‌رود، سرسختانه‌تر در كانون توجه قرار مي‌گيرد. ولي منظومه هم، به واسطه چهره‌هايي برخوردار از اقتداري فزاينده، بر درجه اعتبارش مي‌افزايد و جايگاه‌اش را اتقا مي‌بخشد، و توجه را جلب مي‌كند به مطابقت يافتن تدريجي‌اش با تعريف نوشتار مقدس كه در تكوينش دست داشته‌اند هم ملكوت و هم عالم خاكي. نيز در جايگاهي تازه نشانده مي‌شود.

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده