درباره‌‌ی چون دوست دشمن است

بوي ادكلن پاشيده شده كف حياط مشام را مي آزرد.با خودم گفتم بوي تند ادكلن هواي اين‌جا را مسموم كرده. بايد به ساره بگويم علي را به حياط نياورد سپس در يك لحظه به هق هق افتادم.در همان لحظه صداي فرياد خشمگينانه فرخ را از پشت سرم شنيدم.به عقب برگشتم و به چهره برافروخته‌اش نگاه كردم.او ديگر هيچ شباهتي به پسري كه در خيابان كمي دورتر از مدرسه به انتظارم مي‌ايستاد و قربان صدقه‌ي قدوبالايم مي‌رفت و آرزو مي‌كرد پيش‌مرگ من شود،نداشت.آن كه مي‌كفت قدم به خانه‌ام بگذاري تو را روي چشمانم مي‌نشانم،او نبود.

آخرین محصولات مشاهده شده