درباره‌‌ی سقوط از خویش

سقوط از خويش!! من از سقوط مي‌ترسم... من از تمام روزهايي كه پيش روي تو مي‌ايستم، بي‌آنكه نگاه مهربانت مرا نوازش كنند؛ من از دست‌هايت كه مدت‌هاست سرد است و با اكراه به سمتم دراز مي‌شود؛ من از آشفتگي و سردرگمي‌اي كه در پس هر ديدار گريبانت را مي‌گيرد، مي‌ترسم. من از تمام آدم‌هايي كه تظاهر مي‌كنند عاشق تواند... من از تمام مردم اين شهر، كه با بخل و حسد، ميان من و تو خط فاصله مي‌چينند... من از صداي وز وز عقلم كه در سكوت بهت‌آور قلبم مي‌پيچد... من از تمام غروب‌هاي خالي از حضورت... من از تمام خيابان‌هاي اين شهر، بي ‌تو مي‌ترسم! سقوط كه هميشه افتادن از بلندي نيست، سقوط گاهي افتادن از نگاهي كسي است كه سال‌هاست به عشقش روزشمار عمرم را ورق زده‌ام.

آخرین محصولات مشاهده شده