درباره‌‌ی پیامک لنین به آیزابرلین (مجموعه داستان)

يكي دو سالي مي‌شود با بچه‌هاي قديمي روزنامه‌نگار و خبرنگار، هر چهار پنج ماهي يك‌بار سر موضوعي براي بحث توافق مي‌كنيم و معمولا در گوشه دنجي از شهر دور هم جمع مي‌شويم. هر بار هم يكي ميزبان مي‌شود و حساب چاي و شيريني جلسه مي‌افتد گردنش. به طور معمول هم سعي مي‌كنيم جلسه طوري برگزار شود كه ميزبان با استرس ميزباني نيايد جلسه و با جيب خالي نرود خانه...

آخرین محصولات مشاهده شده