درباره‌‌ی پسران صحرا

آن شب، اولين شب تنهايي من در صحرا بود. به جاي صداي دام دام طبل مادر و صداي پاك كردن ذرت‌ها، صداي تاپ تاپ قلبم را مي‌شنيدم. بوته‌هاي پراكنده خار را جمع كردم و با آن‌ها طويله‌اي براي بزها ساختم. بزها بع بع مي‌كردند. شب صحرا، آرام آرام فرا مي‌رسيد. آسمان نارنجي شده بود. صحرا بود و سكوت و من...

آخرین محصولات مشاهده شده