دربارهی وقتی زنها سیگار میکشند (مجموعه داستان)
پدرم همينطور كه جانمازش را جمع ميكند، به مادرم ميگويد: «خانوم، اين پسره كمونيسته. به اين بچهها بگو بيشتر مراقب باشند.» مادرم ميگويد: «والله منم بو بردم، ولي مگه كسي به حرف من گوش ميكنه؟» پدرم براي خريدن نان ميرود و من به فكر فرو ميروم. نميدانم كمونيست چيست، اما بايد چيز خطرناكي باشد، چون كتابفروشي همسايهمان، آقاي پايدار، هم كه دو پسر به نامهاي پيروز و پرويز دارد، تازگيها بسته شده و همه ميگويند كه اينها كمونيست هستند. پرويز شبيه صمد بهرنگي است كه من عكسش را روي جلد كتابها ديدهام. عينكي با قاب مشكي ميزند و سبيل سياه پرپشتي دارد. پيروز كوچكتر از پرويز است. دبيرستاني است. بعضي شبها از روي پشتبام خانهشان ميآيد پيش ما و با برادرهايم حرف ميزند. نميفهمم چه ميگويند. من فقط براي هواپيماها دست تكان ميدهم و با چراغ قوه كوچكم به ستارهها نور ميفرستم.
كد كالا | 99431 |
زبان | فارسی |
نویسنده | مهناز میرزایی |
سال چاپ | 1396 |
نوبت چاپ | 2 |
تعداد صفحات | 160 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 1.3 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 219 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.