درباره‌‌ی من بدون تو

خنده ملايمي كردم و جواب لرزش‌گونه قفسه‌ سينه‌اش را احساس كردم. چند دقيقه‌اي همان‌طور روي شن‌هاي سرد دراز كشيديم، به ستاره‌ها خيره شده بوديم، و از نادرترين نوع سكوتي كه مي‌تواند نصيب كسي در شهر شود، لذت مي‌برديم. كمي بعد لايلا رويش را برگرداند و به چشم‌هايم زل زد. گريختن از نگاه‌هاي شب‌زده لايلا شدني نبود؛ پرنده چشم‌هايم را سپردم به آسمان نگاه او و گذاشتم مرا تا هر كجا كه دلش مي‌خواهد، ببرد. زير نور نقره‌اي ماه موهايش و صورتش و لب‌هايش به رنگي ديگر ديده مي‌شدند...

آخرین محصولات مشاهده شده