درباره‌‌ی محمود و نگار (مجموعه داستان)

اين‌ها رو كه واس‌ت تعريف مي‌كنم بنويس آقا روزنومه چي؟ بنويس تا عالم و آدم ماجراي ما رو بخونن و عبرت بگيرن. اسم من محموده، اسم اون نگار... اسم قصه‌مونو بذار «محمود و نگار»، بذار ملت بخونن و گريه كنن، بخونن و زار بزنن... بلاهايي كه سر «ليلي و مجنون»، سر «اصلي و كرم»، سر «شيرين و فرهاد» اومد پيش بلاهايي كه سرِ ما اومده اصلش به حساب نمي‌آد... اصل داستان داستانِ ماست، داستانِ اونا سيري چنده... آدماي ديگه از اين دموكراسي به مال و منان رسيدن، مملكتو صاحب شدن و انداختن پشت قباله‌شون، اون وقت ما نتونستيم يه زنو عقد بكنيم و سر و سامون بگيريم. حالا يه سيگار روشن كن، پُكي بزن و با حوصله گوش كن... خانوادة ما از اشراف «آقسو» به حساب مي‌آد... يه همسايه‌اي داريم اسمش حمزه افنديه. اين حمزه افندي دختري داره اسمش نگاره. الان چون پرنده از چنگمون پريده و رفته، تا اون‌جا كه زبون تو دهنم مي‌چرخه اين نگارو واسه‌تون تعريف مي‌كنم. نگار يه ‌دونست. نگار دُردونه است، تا حالا كسي مثل اون از مادر نزاييده، از اين به بعد هم نمي‌زاد...

آخرین محصولات مشاهده شده