درباره‌‌ی مجموعه ماجراهای مانولیتو (7 جلدی)

اسم من مانوليتوست، بهم مي‌گويند عينكي. يك عيب دارم. يك بند حرف مي‌زنم. يك روز مادرم مرا پيش خانم اسپرانزا، روان‌شناس مدرسه‌مان برد. زندگي‌ام را برايش تعريف كردم: پدربزرگم با اين كه خروپف مي‌كند، خيلي معركه است. دوستان صميمي‌ام گوش گنده خائن، پاكيتو مديناي فضايي و ييهاد قلدر نام دارند. به براد كوچكم هم جونور مي‌گويم. دلم مي‌خواهد پادشاه بشوم و از پالتويم متنفرم. خانم اسپه گفت كه به نظرش همه اين‌ها عادي است. فكر مي‌كنم كه به اندازه كافي به حرف‌هاي من گوش نكرده بود.

آخرین محصولات مشاهده شده