درباره‌‌ی قل اول (بچه سوراخ گوسی بع‌بعو و برادران نیوتن) داستان‌های دوقلوهای خل و چل 1

يك كتاب بود كه دوتا پسر دوقلو و مامان‌شان تويش زندگي مي‌كردند. مامان‌شان اسمش تاريك بود. دوقلوها هم اسم‌هايشان خيلي شبيه هم. اسم يكي از قل‌ها بود خل، اسم آن يكي قل بود چل. اين‌جوري بود كه دوقلو شده بودند. خل و چل عاشق جنگولك‌بازي بودند، عاشق اختراع چيزهاي به دردنخور، عاشق پرت و پلا گفتن، جفنگ بافتن، عاشق خرابكاري، عاشق خيال‌بافي. از اين‌كه آدم شده بودند هم، خيلي دل خوشي نداشتند. اگر عنكبوت بودند، مي‌توانستند تار بتنند. اگر مگس بودند، ويز ويز پرواز مي‌كردند. اگر صندلي بودند، كسي بود كه رويشان بنشيند و اگر كتاب بودند، يكي آن‌ها را دست مي‌گرفت و مي‌خواند. راستي راستي، آدم به چه درد مي‌خورد؟ شايد اگر اين كتاب را بخواني، از لا به ‌لاي صفحه‌ها بفهمي آدم بودن به چه درد مي‌خورد. آيا چيز مهمي است يا نه؟ به قول خل و چل: «آدم هم نشديم، خيال ببافيم!!!»

آخرین محصولات مشاهده شده