درباره‌‌ی قصه های شب (80 قصه قبل خواب از حیوانات برای کودکان)

روزي از روزها، گرگ خاکستري که خيلي گرسنه بود، چشمش به يک بزغاله افتاد که در بالاي بلندي ايستاده بود. فکر کرد اگر بزغاله پايين بيايد غذاي خوبي خواهد بود. بنابراين رو به بزغاله گفت: دوست عزيز، اين پايين، دشت پر از علف زار است و منتظر تو است که بيايي از اين علف هاي خوشمزه، بخوري. بزغاله که فهميد گرگ نقشه اي براي خوردن او دارد، به گرگ گفت: خيلي ممنون از تو، ولي مي دانم که تو اکنون به فکر غذاي خود هستي، نه غذاي من؛ و به سرعت پا به فرار گذاشت.

آخرین محصولات مشاهده شده