درباره‌‌ی فلسفه ها و فرهنگ ها

آيا سنت هاي فلسفي باستان را بايد مرده يا منسوخ دانست؟ در غير اين صورت، اين سنت ها اگر بخواهند پايدار بمانند، بايد چه تغييراتي را متحمل شوند؟ با توجه به تأثيراتي که توسعه علم در غرب بر انديشه فلسفي گذاشته، آيا قرار است برداشت هاي مدرن غربي از فلسفه جاي همه انديشه هاي ديگر را بگيرده يا آيا هنوز امکان دارد که سنت هاي فلسفيِ فرهنگ هايي غير از فرهنگ غربي بتوانند در کل ــ با ارائه مسائل يا رهيافت هايي به مسائلي که غربيان از آن ها غفلت کرده اند يا تمايل به عبور از آن ها داشته اند ــ کمکي به فلسفه کنند؟ شايد ما در موقعيتي نباشيم که به همه اين پرسش ها پاسخ دهيم. اما هنگامي که در حال بررسي فلسفه هاي ساير فرهنگ ها هستيم مي توانيم آن ها را در نظر بگيريم. نبايد به سادگي اين را مسلّم دانست که فرهنگ هاي ديگر هيچ چيزي براي کمک به انديشه فلسفي ندارند. فلسفه غربي ممکن است از برخي جهات به خوبي پيشرفت کرده باشد (به معنايي ارزشگذارانه از کلمه «پيشرفت») اما اين احتمال نيز هست که در طول مسيرْ عناصر ارزشمندي فراموش شوند يا نامفهوم باشند، و ممکن است به طريقي بتوان تأمل بر سنت هاي فلسفي غيرغربي را براي رفع کوته نظري آشکار به کار گرفت. ما بايد به دنبال دستيابي به جامعه اي کثرت گرا در سراسر جهان باشيم که در آن به همه فرهنگ ها احترام گذاشته شود. اين ادعا که فلسفه تطبيقي در نيل به چنين هدفي مي تواند نقش مهمي داشته باشد ممکن است اغراق آميز و حتي مضحک به نظر آيد، ولي نبايد قابليت فلسفه و توانايي فيلسوفان براي تشکيل چنين جامعه اي را ناديده انگاريم.

آخرین محصولات مشاهده شده