درباره‌‌ی عطر خیال

دلم درست به اندازه‌ي يك كتاب حرف داشت. حرف‌هايي از جنس نامه‌هاي پنهاني. پر از دلتنگي‌هايي به عمر ثانيه‌اي كه از حرف‌هايمان پشت ترافيك روي پل گذشته بود. مي‌خواست بگويد كه من بدون تو كمي در دنيا گم شده‌ام. كمي حالم بداست. كمي دلم تنگ است و نفس‌هايم تنگ‌تر. مي‌خواست بگويد حالم شبيه تنها مسافر جامانده در ايستگاه قطار سراسر حسرت است. مي‌خواست بگويد اين روزها كارش شده‌ سر چرخاندن ميان آدم‌ها به اميد ديدن يك نشاني و بپرسد كه تو چطور؟ تو هم دلت برايم تنگ مي‌شود ؟ قلب تو هم لج مي‌كند كه تا من نيايم نمي‌زند؟ تو هم روي سينه‌ات سنگين شده؟ نفس كه مي‌كشي بيني‌ات براي نبودن عطرم بغض مي‌كند؟ تو هم وقتي كه باران مي‌بارد ياد قول و قرار‌هايمان مي‌افتي؟ تو هم مثل من دلت از سرنوشت گرفته؟ روزي چندبار به خدا گلايه مي‌كني كه اين حقم نبود؟

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده