درباره‌‌ی طوفان دیگری در راه است

فكر مي‌كنم دچار حالتي شبيه «دوست داشتن» شده باشم! نمي‌توانم اسمش را بگذارم عشق. براي اين‌كه به قول هميشه تو، عشق ساده نيست. ولي دوست داشتن چرا! كافي‌ست كه تو دختري را تصادفا در يك مهماني ببيني ـ مهماني‌‌اي كه ايراني‌ها به مناسبت چهارشنبه سوري برگزار كرده‌‌اند ـ و قيافه‌اش به دلت بنشيند. و به‌خصوص چاله‌اي كه موقع خنديدن، روي گونه‌اش مي‌افتد توجهت را جلب كند. با كمي پررويي جلو بروي و با قدري پررويي بيشتر، سر صحبت را باز كني و در همان چند دقيقه اول، متوجه شوي كه او هم تصادفا از تو خوشش آمده و از ديدنت خوش وقت شده و تو هم از خوشحالي بخندي و هم‌زمان با دست به دنبال چاله‌اي بر روي صورتت بگردي تا علت علاقه و جلب توجه او را هم به خودت پيدا كني. و البته مهم نيست اگر پيدا نكني! مهم اين است كه به گفت و گو ادامه دهي و آخر شب، او را تا منزلش ـ يعني بيرون منزلش ـ همراهي كني.

آخرین محصولات مشاهده شده