درباره‌‌ی سناتور

حرف‌هاي زن را مي‌شنيد و نمي‌شنيد. صدايش نرم و آرام بود. مثل صداي يك پرنده‌ي آزاد در باد. در صداي نم‌نم باران مي‌پيچيد و او به اين فكر مي‌كرد كه اگر يكبار ديگر بيفتد، حتماً مي‌ميرد. نبايد مي‌مرد. هنوز خيلي كار داشت. هنوز كارش تمام نشده بود. بخش‌هاي مهمي باقي مانده بود. هنوز وقت مردن نبود. الان نبايد ستاره مي‌شد!

آخرین محصولات مشاهده شده