درباره‌‌ی دوغدو (خانم سیلا و غول‌های مادربزرگ)

دوغدو اشك‌هايش را پاك مي‌كند، مي‌گويد: «شماها كي هستيد؟» پشمالوي گنده‌ي صدا نازك به لامپ محكم‌تر فوت مي‌كند و قبل از اين‌كه لامپ به پيشاني‌اش بخورد، مي‌گويد: «پيرزن بفهمد گريه كرده‌اي از غصه سر و ته مي‌شود.» سرش را پايين مي‌آورد و دهانش را باز مي‌كند. دغدو نود و هشت ‌تا دندان تيز و بزرگش را مي‌شمرد و يك بار ديگر از ترس جيغ مي‌كشد. كوچولوي لاغر مردني مي‌گويد: «اين چرا هي جيغ مي‌كشد؟» دوغدو خودش را ‌كنار مي‌كشد و مي‌گويد:« با عزيز و خانم سيلا چه كرديد؟» آن وقت گنده و كوچولو دوباره مي‌خندند. پشمالوي گنده مي‌گويد:« خانم سيلا ديگر كيست؟ نكند همان جادوگره‌ي عجيب و غريب را مي‌گويي؟»

آخرین محصولات مشاهده شده