درباره‌‌ی دلباختگی (لوییز امور)

لوييز امور همه‌جا بود، روي كاناپه و هم‌چنين در ذهن من، در زواياي نهاني مغزم نشسته بود. . . ديگر هيچ‌كس غير از او در جهان نبود، تنها او وجود داشت و بس. اينك حقيقتا خواندن و نوشتن مي‌آموختم و سرانجام پا به عرصه حيات مي‌گذاشتم، و حريص و وحشت‌زده صورت و اندام موجودي تنومند و سترگ را تماشا مي‌كردم. لوييز طاقت‌فرساترين دردي بود كه مي‌توانستم به آن مبتلا شوم و نيز تنها درمان آن درد بود.

آخرین محصولات مشاهده شده