درباره‌‌ی در سرزمین سایه‌ها (روزنگارهای سفر به انگلستان و اسکاتلند)

هوا همچنان تيره و سرد بود و ابرهايي انبوه آسمان را فرو مي‌پوشيد. هنگامي كه پس از اندكي راه پيمودن به كرانه رسيدم و در خيابان فراخ قيراندود آن به گام‌ زدن آغازيدم؛ خياباني كه ويژه‌ي راه پيمايان بود و هيچ دستگاهي چرخ‌دار، مگر با دستوري و پروانه، بدان در نمي‌توانست آمد، به ناگاه، ابري فرو دريد و دمي چند، پرتو هستي‌بخش و جان‌افروز خورشيد، تافتن گرفت و سردي و تيرگي را به يك‌بارگي سترد و از ميان برد و در دمي هواي آزارنده‌ي زمستاني به هوايي گرم و خوش و نوازش‌گر ديگرگوني يافت، به هوايي در ميانه‌ي روزهاي فرجامين بهار و روزهاي آغارين تابستان. پرتوهاي خورشيد بامدادين بر دريا كه آرام بود و به هاموني لغزان و همايون مي‌مانست، فرو مي‌تابيد و از آن، آيينه‌اي پهناور مي‌ساخت؛ آيينه‌اي كه با درخشش تند خويش، چشم‌ها را به خيرگي و تيرگي دچار مي‌آورد.

آخرین محصولات مشاهده شده