درباره‌‌ی در آخرین تحلیل (نمایش‌نامه)

... همون نصفه شبي كه تو پلنگ چال منو از پناهگاه بيرون كشيدي كه ستاره سها رو به‌ام نشون بدي تموم نشوني‌هاشو به‌ام دادي رو گرده دب اكبر يكي به آخر مونده خونده بودي همه اينها رو تو كتاب‌ها خونده بودي مي‌دونستي كه اونجاس همه نشوني‌هات هم درست بود من ديدمش ولي تو خودت نديدي تو خودت نديدي نه اون شب نه هيچ شب ديگه نه هيچ وقت ديگه خودت نمي‌ديدي نمي‌تونستي ببيني مثل خيلي از حرف‌هاي ديگه‌ت كه خيلي خوب حفظ كرده بودي كه خدائي شو بخواي باورشون هم نداشتي خونده بودي خوب هم خونده بودي قشنگ بودن براي خوندن براي حرف زدن من باورشون كردم مثل دختربچه‌اي كه قصه شاه پريونو باور مي‌كنه و باهاش به خواب مي‌ره و خواب مي‌بينه...

آخرین محصولات مشاهده شده