درباره‌‌ی داستان‌های آهودره (مجموعه داستان)

ضجه دردآلود نيم‌تاج تا پشت آبادي مي‌رسيد. ناله او شبيه زوزه جانور بي‌پناهي بود در محاصره خيل وحوش. گوشه ديوار، روي خاكستر مچاله شده بود و شوهرش، بهرامي، با يك دست موهايش را مي‌كشيد و با كف دست ديگرش مثل پارو، پهن و سخت و زمخت بود، به صورت زنش مي‌كوبيد.

آخرین محصولات مشاهده شده