دربارهی جنگ
باید بخشی از شب بعد را هم آنجا میماندم. گوش چپم را که خونآلود بود محکم روی زمین چسبانده بودم، دهانم را نیز همینطور. صداهای ترسناکی میآمد. در همین سروصداها خوابم برد. باران شروع شد. بارانی شدید. دستم را به سمت جسد کناریم دراز کردم. لمس کردم. در کنار من جسدِ کرسوزون، زیر آب باران سنگین شده بود. آن یکی دست را دیگر نتوانستم تکان دهم. حسش نمیکردم، نمیدانستم دستِ دیگرم کجاست. دستم به هوا رفت، در فضا چرخشی کرد و بعد روی شانهام که حالا مثل حجمی از گوشت خام بود افتاد. هر بار باعث میشد عُق بزنم. اینبار بدترینش بود. هنوز ناله میکردم. اما بالاخره توانستم کمتر سر و صدا کنم. حجم ترسناکی از صدا سر و درونم را مثل یک قطار زیرورو میکرد. در میان تمام این صداها، یا بهتر بگویم در ترس، سرکشی کردن هیچ فایدهای نداشت. در این مخمصه پر از خمپارهها برای اولین بار بدون اینکه کاملاً بیهوش شوم خوابم برد. به جز وقتهایی که جراحی شدم دیگر هیچ وقت کاملاً بیهوش نشدم. از روز 14 دسامبر همواره در میان این صداهای ترسناک خوابیدم. من جنگ را در سرم گیر انداختم. جنگ در سرم زندانیست.
كد كالا | 279516 |
زبان | فارسی |
نویسنده | لویی فردینان سلین |
مترجم | یاسمن سجادی |
سال چاپ | 1401 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 148 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14.5 * 21 * 0.8 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 245 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.