درباره‌‌ی جنایت از یاد رفته

بله، بله، اين همان جايي است كه همه چيز در آن اتفاق افتاد. البته وقتي قدم به داخل اتاق گذاشتم اثري از آنچه كلوين مي‌گفت وجود نداشت. نه جسد يك زن و نه آثار ناراحت كننده ديگر، حتا روي روكش تختخواب‌ها نيز كم‌ترين چروكي ديده نمي‌شد. ظاهرا همه چيز زاده وهم، خيال و يك كابوس واقعي بود. پس پدرم چي مي‌گفت؟ اوه، او همان‌طور اصرار مي‌ورزيد كه واقعيت را گفته است. به هر ترتيب با يك قرص آرام‌بخش او را در گوشه‌اي وادار به استراحت كردم و خودم به وارسي اتاق‌ها مشغول شدم. در سبد كاغذ باطله اتاق نشيمن كاغذ مچاله‌شده‌اي از هلن پيدا كردم كه در آن چند جمله‌اي به چشم مي‌خورد. الان درست عين جملات در خاطرم نيست ولي تقريبا يك چنين مفهومي داشت: خداحافظ عزيزم... از اين كه تو را ترك مي‌كنم متاسفم... ولي ازدواج ما از روز اول يك اشتباه بود. من با تنها عشق زندگي‌ام مي‌روم. مرا ببخش اگر مي‌تواني. هلن...

آخرین محصولات مشاهده شده