دربارهی تو که منو میشناسی کارلو
مردي کهسالهاست دوران جواني را پشت سرگذاشته و بيشتر ايام زندگي را، همراه با همسرش، در محله فقيرنشين شهرگذرانده، پس از سالها، روزي، يکي از دوستان دوران جواني خويش بهنام "کارلو" را ميبيند. کارلو در يکي از بهترين مناطق شهر ساکن است و مرد هر سال، در روز ميلاد مسيح براي تبريک عيد نزد وي رفته و دوست بازيافتهاش به عنوان صدقه تعدادي پوشاک و مواد غذايي به او هديه ميدهد. پس از ده سال، مرد بر آن ميشود که از شغل و موقعيت اجتماعي کارلو، اطلاعاتي بهدست آورد. اما در ملاقات با وي از هر راه که وارد ميشود به بن بست ميرسد. سرانجام آخرين حربه را به کار برده و کارلو را متهم به دزدي آرا و عقايد خويش نموده و ادعا ميکند هر آن چه دراختيار کارلوست، حق وي بوده است. مرد ثروتمند پس از شنيدن اين مسئله او را از خانهاش دست خالي بيرون ميراند. چند دقيقه بعد، مرد باز ميگردد و با تظاهر به فقر بسته از پيش آماده شده را از خدمتکار کارلو گرفته و باز ميگردد.
كد كالا | 17782 |
زبان | فارسی |
نویسنده | آلبرتو موراویا |
مترجم | رضا قیصریه |
سال چاپ | 1387 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 16 |
قطع | پالتویی |
ابعاد | 12 * 19 * 0.2 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 25 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.