درباره‌‌ی ترور در روز روشن (بازگشایی 1 دوسیه‌ی مختومه) نمایش‌نامه

عشقي:اين مملكت مگه صاحاب نداره من كه نمي‌تونم هر دقيقه به يه سازتون برقصم درجه‌دار:لطفا شلوغش نكنيد اين جوري براي خودتون دردسر درست مي‌كنيد عشقي:دردسر شماييد كه سن تئاتر رو با پادگان اشتباه گرفتيد واقعا چه معني‌اي داره اين كارا درجه‌دار:تمومش كنيد آقاي عشقي وگرنه... عشقي:وگرنه چي؟ درچه‌دار:وگرنه اجراتون توقيف مي‌ِود عشقي:به چه جرمي؟ درجه‌دار:به جرم عدم تمكين در برابر دستور رياست محترم نظميه جناب ؟آقاي سرهنگ درگاهي عشقي:واقعا اين همه بگير و ببند واسه چيه از چي مي‌ترسيد؟ درجه‌دار؛ازچيزي نمي‌ترسيم فقط مراقبيم كه زبون كسي روي سن كج نچرخه و بر ضد شعار نده تا بلوايي به پا شه به هر حال مي‌دونيد كه خاطر مردم از شما و امثال شما كه ضد جمهوري‌خواهي ملت هستين مكدره عشقي:خاطر ملت از دست دغل‌بازيا شما مكدره بعد هم شما واقعا خودتونو مسخره كرديد پيسي كه همه‌چيزش به دوره‌ي باستان برمي‌گرده چه ربطيبه جمهوريقلابي شما داره با لحني تيز و قاطع من چيزي رو كه مي‌خوايد نمي‌تونم انجام بدم. درجه‌دار:چاره‌اي جز اين نداريد وگرنه تئاتر بي‌تئاتر.

آخرین محصولات مشاهده شده