درباره‌‌ی تباهکار 3 (3 جلدی)

زخمي و خشمگين به انتظار روزي مانده‌ام كه شعله‌ي نفرتم دنياي همه‌ي آن‌هايي را كه گذشته‌ام را به تباهي كشانده‌اند فراگيرد. شايد كه با هم بسوزاند و خاكستر كند! ديگر هيچ كفتاري در لباس دروغين خويش، جرات نمي‌كند به سهم دل زخمي‌ام نظر بياندازد! روزي حساب تمام زخم‌هايي كه زده‌اند را پس خواهم گرفت! بر تخت سلطنتي كه زمانه مقدر كرد تا واسطه‌ي گرفتن تاوان از آنان شود مي‌نشينم و به انتظار روز موعود مي‌مانم. در عمارت اجدادي خود، كه برخلاف تاريكي و سرماي امروز، روزگاري غني بود از حس زندگي و آن را با بي‌رحمي ميان ستون‌هاي مرمرينش دفن كردند. قانون من نانوشته اما محكم است بر رج‌به‌رج از ديوارهاي سرمازده‌ي اين عمارت سنگي! من را ديو سنگدلي مي‌خوانند كه هنوز انسانيت در او زنده است و نفس مي‌كشد به رسم جوانمردي، اما چشماني كه هرز بچرخد روي آهويم را از هم مي‌درم. به چشمانش قسم كه هركس كمانش را به سوي او هدف گيرد، تنش را باج مي‌گيرم! ديگر هيچ‌يك از آنان مقابلم ادعايي نخواهند داشت! چرا كه به اسم گرگ ميانشان آمده‌ام! گرگ... همان ارتش تك نفره!

آخرین محصولات مشاهده شده