درباره‌‌ی بی‌رفت بی‌برگشت (مجموعه داستان)

نور تندي دوباره در آسمان برق مي‌ميرند و پيش از رعد دنيا تاريك مي‌شود. پايمان روي اولين پله ايوان است كه رگبار مي‌گيرد. صداي بارش روي شيرواني موج‌دار در فضاي خالي پشت‌بام مي‌پيچد، انگار هزار گنجشك گرسنه به سقف چوبي نوك مي‌زنند. از بالاي شانه زن كه به حياط نگاه مي‌كنم. به نظرم مي‌رسد در دهانه يك آبشار ، از بقيه دنيا جدا شده‌ايم...

آخرین محصولات مشاهده شده