درباره‌‌ی بچه مثبت مدرسه

با هزار شوق و ذوق ساعت‌ها را مي‌شمارم تا بدونم چقدر ديرتر به مدرسه مي‌رم! تو چشم من هر ساعت تاخير، تيري بود كه به قلب مدرسه مي‌كوبيدم! با گذشت هر ساعت انگار چيزي از انبار مهماتم كم مي‌‌شد. جمعه به خودي خود 1 گردان كمكي بود كه بعد از 1 هفته مبارزه، تو مدرسه به كمك مي‌آمد و من را از محاصره نجات مي‌داد.شايد به همين علت بود كه تو همون دوران، هرچقدر از ريخت شنبه بيزار بودم به پنج‌شنبه علاقه داشتم.پنج‌شنبه نويد رسيدن به جمعه و رنگش زرد بود. من اگه در مورد تمام اعتقاداتم شك داشتم، به اين معتقد بودم كه امام زمان هم در جمعه ظهور مي‌كنه. البته همه روز‌ها براي خودشون رنگي داشتن به جز شنبه كه ذاتا سياه بود!

آخرین محصولات مشاهده شده