درباره‌‌ی شدن (نگاهی به زندگی و زمانه علی شریعتی)

واسه چي گرفتنت؟ اسلحه داشتي؟ نگهبان زندان كه اين سوال‌ها را پرسيد نه علي را مي‌شناخت و نه از جرمش خبر داشت. علي هم سرش را به نشانه تأييد و تأسف ساختگي به چپ و راست تكان داد و گفت: «بله» چند تا داشتي حالا؟ كه اين همه اذيتت مي‌كنن؟ گوشه لب‌هاي علي خنده پنهاني و زيركانه‌اي كز كرد و بعد با صداي كش‌دار و بلندي گفت:‌ «اوه... زياد، فقط دو سه تاش هميشه همرام بود.» نگهبان كه از اين همه جسارت حسابي تعجب كرده‌بود گفت: جدي نمي‌گي! دو سه تا؟! چي بود؟ مدلش رو مي‌گم...! علي آهسته خنديد و گفت: خودكار بيك!

آخرین محصولات مشاهده شده