درباره‌‌ی بغض غزل

گيتارو برداشتم، بوي ادكلن سهيل‌رو مي‌داد وقتي اون‌رو به دستم گرفتم، حس عجيبي بهم دست داده بود، احساس مي‌كردم سهيل روبروم ايستاده و داره بهم لبخند مي‌زنه وقتي گيتارو برداشتم، زيرش يك پاكت پيدا كردم، برداشتم و باز كردم، روي يك كاغذ طرح‌دار كه طرح كاغذ هم سايه گل رز صورتي بود، با خط خوش خودش نوشته بود: چه آرزوي محالي است زيستن با تو مرا همين بگذارند يك سخن با تو

آخرین محصولات مشاهده شده