درباره‌‌ی از اعماق (مجموعه داستان)

نمي‌خواهد به چشمانش نگاه كند، اما مادر درست زير چانه‌اش مي گيرد تا چشمان‌شان در يك سطح قرار گيرد. شيدا به سياهي چشمان‌اش نگاه مي‌كند كه مثل باتلاقي از قيري چسب‌ناك مي‌خواهند تمام توان او را توي خود بكشند. اگر پلك‌هايش نمي‌پريد شايد حتي غرق‌اش مي‌كردند، اما پلك‌هاي مادر مي‌پرند و او از كنارش مي‌گذرد. چند گام برداشته، ناگهان مي‌ايستد. دو چشم از روبه‌رو بهش خيره مي‌شوند. دو چشم از حدقه درآمده كه مدام دور مي‌شوند و قاطي امواج دريا مي‌شوند. سر برمي‌گرداند و از زير لايه‌اي اشك به مادر نگاه مي‌كند كه به رفتن مريم با پلك‌هايي كه پشت هم، به هم مي‌خورند، نگاه مي‌كند. به مادر كه روي شن‌هاي ساحل نشسته و به ظاهر دست دراز كرده تا مريم از دست نرود. اما مريم دور است و از دست رفته. همان موقع هم نمي‌دانست اين بازي خيالي مادر براي نجات مريم، براي چه كسي بود.

آخرین محصولات مشاهده شده