درباره‌‌ی آخرش می‌آن سراغم

نادر كه رفت دوباره برگشتم و تو كوچه رو نگاه كردم. تا حالا تو عمرم اون‌جا رو به اون خلوتي نديده بودم. همه‌اش فكر مي‌كردم الان يكي وايساده پشت يكي از اون درخت‌هاي كوفتي و داره منو سك مي‌زنه. يكي از اون چاقوهاي دندونه‌دار هم دستشه....

آخرین محصولات مشاهده شده