درباره‌‌ی 1 قصه معمولی و قدیمی در باب جنایت (نمایش‌نامه)

محمود، آرام تكيه از قاب در برمي‌دارد. چشم باز مي‌كند. مبهوت و ناباورانه به سوي جسد مي‌آيد. زانو مي‌زند و مي‌نشيند كنار منش. دست پسر مرده را در دست مي‌گيرد و به صورت او نگاه مي‌كند.

آخرین محصولات مشاهده شده