درباره‌‌ی گل های آبی

رمون کنو با جنبش سوررئاليسم قرابت فکري داشت و احتمالا گل‌هاي آبي بيش از همه‌ي آثارش اين قرابت را مي‌نماياند. کنو در اين اثر خود را از قيدوبند زمان و مکان مي‌رهاند و مرزهاي تخيل را جابه‌جا مي‌کند و شخصيت‌هايي را مي‌پروراند که در عين تعدد يکي مي‌شوند. داستان گل‌هاي آبي را از يک ‌سو سيدرولَن روايت مي‌کند، مردي عجيب‌وغريب و منزوي که در دهه‌ي 1960روي کرجي زندگي مي‌کند و به نظر مي‌رسد کاري ندارد جز رنگ‌زدن حصار کنار کرجي‌اش که در ديدرس اوست و فردي ناشناس روي آن فحش مي‌نويسد. از سوي ديگر دوک دوژ روايت را پيش مي‌برد، مردي از قرون ‌وسطي که دقيقا 175 سال در طول زمان جلو مي‌آيد تا به دوران سيدرولن مي‌رسد. در اين سفر که از سال 1264و با ملاقات لوئي نهم، پادشاه وقت فرانسه، آغاز مي‌شود، خدمتکار و دو اسب سخنگوي دوک همراهي‌اش مي‌کنند. يکي از جذابيت‌هاي روايت کنو در اين رمان شيوه‌ي اتصال دو شخصيت اصلي به يکديگر است، به‌اين‌ترتيب که با خوابيدن هرکدام از اين دو، ديگري بيدار مي‌شود و در لحظه‌هاي بيداري احساساتي مشابه احساسات شخصيت ديگر را از سر مي‌گذراند...

آخرین محصولات مشاهده شده