درباره‌‌ی کلارا و خورشید (گالینگور)

ايشي‌گورو در اولين رمانش بعد از دريافت جايزي نوبل ادبيات، از نگاه راوي‌اي منحصربه‌فرد به جهاني که به‌سرعت در حال تغيير است مي‌نگرد و به زيبايي تنهايي انسان مدرن را به تصوير مي‌کشد و در پي پاسخ اين سؤال بنيادين برمي‌آيد: معناي عشق چيست؟ کلارا، رباتي که از هر انساني بهتر معناي تنهايي و عشق و دوست داشتن را درک مي‌کند، با معصوميتي کودکانه به مشاهدي دنياي اطراف خود مي‌پردازد و باوجوداينکه به او اخطار داده مي‌شود که خيلي روي وعده‌هاي انسان‌ها حساب نکند همي توانش را وقف انجام وظيفه‌اي مي‌کند که احساسات عميقش بر دوشش گذاشته. کلارا و خورشيد، رماني تکان‌دهنده و گيرا، دريچه‌اي است تا خودمان را از بيرون تماشا کنيم و طريق عاشقي بياموزيم. رماني ساده و بي آلايش، رماني که هر مخاطبي را به هر سني و معلوماتي درگير مي‌کند و تا انتها مي کشاند. کلارا ناظر فروتن و خاموش جامعه ما آدم‌هاي بالغ است که به دست خودمان ، جهان را از عاطفه تهي کرده ايم و حالا با هزار بهانه و سختي در پي حفظ آخرين بارقه هاي عشقيم. اين رمان شايد پاسخي کوتاه و زيبا باشو به سوال قديمي و پيچيده انسان بودن يعني چه؟

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده