درباره‌‌ی چند روایت معتبر (مجموعه داستان)

وقتي رفتي اندوه ماند و اندوه. از پاره ابرهاي هجر باران شوق مي‌باريد و اين تكه گوشت افتاده در قفس قفسه سينه‌ام را آتش مي‌زد. و من ذوب مي‌شدم و پروانه‌ها نه، فرشته‌ها حيرت مي‌كردند و اين وقتي بود كه هنوز دست‌هات انگشتان‌ام را نبوييده بودند.

آخرین محصولات مشاهده شده