درباره‌‌ی پیله تنیدم به سکوت

قسمتي از متن: کمي خم شدم و فنجان چايم را از روي ميز برداشتم … سنگيني نگاهش نه عذابم مي داد، نه مرا به تشويش مي انداخت … من براي رسيدن به اين روزي که برابرش بنشينم و پا روي پا بيندازم و در آرامش خاطر چايم را بنوشم ، خيلي سختي کشيده بودم … لبي از فنجان چاي تر کردم و فنجان را همراه با طمنانينه خاصي که ثمره هم نشيني با خاندان پيرزاد بود ، پايين آوردم و در دستم چرخي دادم و با لب هايي که کمي کش آمده بود ، گفتم : جناب سهيلي گفتن مشتاق ديدن من بودين … از ابتداي آمدنم ، آرنج دست هايش را به ميز تکيه داده بود و در حالي که انگشتانش را به هم گره زده بود ، لب هايش را به دستانش چسبانده بود … حالت زيبايي بود و مطمئنا با آن اخم هايي که از بدو ديدنم به هم گره خورده بودند ، زيباتر هم مي شد … صدايش بعد از آن سالم دست و پا شکسته اولين بار بود ، که در اتاق طنين بر مي داشت. مطمئنا هر کسي فرش‌هاي ما رو مي‌بينه مشتاق ديدن طراح ارشد کارخونمون ميشه … من که جاي خود دارم … جداي از اشتياقتون براي ديدنم، جناب سهيلي گفتن اعلام کردين قرارداد جديد رو فقط با خودم مي‌بندين … درسته … وکيل من … اختيار تام دارن … از پشت ميز بزرگ و کنده کاري شده‌اش برخاست و قدم هاي محکمش را به سمت مبل چرم روبروي من جهت داد …

آخرین محصولات مشاهده شده