دربارهی ورای ممکن
براي فکر کردن به زمان نياز داشتم. در حالي که اکسيژن و تجهيزات بسيار زيادي را در کولهام حمل ميکردم به خودم آرامش ميدادم که در کمپهاي بالاتر کپسولهاي اکسيژن ديگري دارم و ميتوانم از آنها استفاده کنم و به صعود ادامه دادم. اما بعد از رسيدن به کمپ دوم و سپس چهارم لوتسه متوجه شدم که تمامي کپسولهاي اکسيژنم ناپديد شدهاند. با عصبانيت چادرهاي اطراف را جست و جو کردم و حتي داخل برف تازه باريده را هم گشتم، در حالي که حقيقت زندگي در کوهستان بر من ظاهر شد.
کپسولهاي اکسيژنم دزديده شده بودند.
داشتم از عصبانيت به خودم ميپيچيدم. صعود بدون اکسيژن برخلاف عهدي بود که با خودم بعد از عمليات نجات سيما بستم. البته که توان صعود به اورست و لوتسه و ماکالو را داشتم، ولي اگر برخلاف عهدم حرکت ميکردم، به عادت بدل مي شد و هرگز نميتوانستم به آن اهدافي که داشتم برسم (کمک رساني به ديگران).
اين اخلاق و روشي بود که در زندگيام از آن پيروي ميکردم: اگر صبح از خواب بيدار ميشدم و به خودم ميگفتم که بايد سيصد تا شنا بروم، مطمئنا اين کار را ميکردم، چون اگر از آن کار صرف نظر ميکردم، معنياش اين بود که تعهدي ندارم و تعهد داشتن به قراردادهاي فردي باعث شکست ميشود. اما ميدانستم که با عصبانيت نيز مشکلي حل نخواهد شد. تمرينهاي نظامي به من آموخته بودند که بايد از لحاظ احساسي در هر وضعيتي پايدار ميماندم. تبديل يک اتفاق بد به يک رويداد مثبت تنها راهي بود که از طريق آن ميتوانستم روي هدفم متمرکز شوم. «خودت رو جمع و جور کن نيمز! قوي بمون داداش! تو متفاوتي و ميتوني براي اين مشکل يه راه حل پيدا کني.»
كد كالا | 275891 |
زبان | فارسی |
نویسنده | نیرمال پورجا |
مترجم | شهاب رئیسی اسکویی |
سال چاپ | 1401 |
نوبت چاپ | 5 |
تعداد صفحات | 288 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14.2 * 21.5 * 1.8 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 279 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.