درباره‌‌ی نظریه معرفت در فلسفه کانت

«کانت » در فلسفه نظري خود، تحت تأثير «هيوم» قرار داشت و معتقد بود که شناسايي آدمي فقط با تجربه حسي قابل تأويل نيست، بلکه تنها در ابتدا، شناخت با تجربه حسي آغاز مي‌شود. او خواستار اين بود که بدون عدول از مباني تجربي هيوم و بدون تمسک به راه‌هاي ديگر بجز تجربه حسي، براي نيل به معرفت، وجود معاني و مفاهيم کلي را در ذهن تبيين کند. او در حقيقت معرفت و شناسايي را محصول مشترک ذهن و نفس الامر اشياء مي‌دانست ؛ يعني ذهن آنچه را به صورت تأثرات حسي دريافت مي‌کند، به عنوان ماده شناسايي قرار مي‌دهد و بر آن ماده طبق ساختار معرفتي خود، صورتي مي‌پوشاند که همان معاني و مفاهيم کلي است. کانت در فلسفه خود بر دو ساحت «حساسيت» و «فاهمه » معتقد به وجود عناصر پيشيني در ذهن بود. در حساسيت، زمان و مکان را عناصر پيشين ذهن مي‌دانست و در فاهمه، به 12 مفهوم محض و غيرقابل پيش بيني، از قبيل وحدت و کثرت و جوهر و عليت و وجود، قائل و معتقد بود. اينها عمومي‌ترين قالب‌هاي فکري آدمي در مواجهه با عالم خارج هستند. در نتيجه براي ما امکان معرفت حقايقي مانند خدا و نفس وجود ندارد، چرا که اين حقايق پذيراي عناصر پيشيني ذهني نمي‌شود و زماني و مکاني نيست. البته نفي شناخت اين حقايق در فلسفه کانت به معناي انکار آن‌ها نيست. در واقع او اعتبار نقد عقل محض را وابسته به اعتبار فرض وجود احکام تأليفي پيشيني مي‌داند. و فيلسوفان بعد از کانت در اين مسئله با او مخالف بوده‌اند. از نظر او، ‌تجربه مستلزم استفاده از مفاهيم است و مفاهيمي وجود دارد که وجود آن‌ها شرط تجربه است. نويسنده کتاب حاضر، فلسفه و نظريه کانت را معرفي و مباحثي چون حساسيت استعلائي، شاکله سازي، و عقل محض را مطرح مي‌کند.

آخرین محصولات مشاهده شده