درباره‌‌ی مگره خشمگین می‌شود و پیپ مگره (مجموعه داستان)

حدس زده بود چه مي‌خواهم بكنم؟ اعتقاد دارم اين‌طور بود... اگر مجال داده بودم بي‌شك او بود كه شليك مي‌كرد... گفتم: حال كه هيچ وسيله ديگري براي بيرون رفتن از اين وضع وجود ندارد، و كسي هم داراي شهامت انجام اين كار پيدا نمي‌شود، بايد مادربزرگي باشد كه اين كار را به عهده بگيرد. بدود. با اداي آخرين كلمه، شليك كردم، در 3 قدمي من بود. دست به شكمش برد، زيرا خيلي پايين زده بودم، دو بار ديگر ماشه را فشردم...

آخرین محصولات مشاهده شده