درباره‌‌ی مرگ موش (مجموعه داستان)

دقيقا به خاطر ندارم مجله‌اي كه يكي از برگ‌هايش قرباني ايده ضدموش مادرم شد، درباره سينما بود يا ادبيات. به احتمال زياد يكي از همين مجله‌هاي ادبي‌اي بود كه رويايش توليد دو يا سه جين نويسنده خوب است. و در واقع، نويسنده خوب مثل آشپز خوب... مكانيك خوب... يا چه مي‌دانم، شايد منظور آن مجله اين بود كه نويسنده خود باشيد، همان طور كه مي‌توانيد پزشك يا مكانيك خود باشيد، يا مراقب باشيد كسي از آن سر دنيا به بهانه چاپ كتاب يا معروف كردن‌تان، به كمك اينترنت دست پنهانش را توي جيب‌تان نكند و جيب‌تان را نزند. احتمالا دست‌اندركاران آن مجله قصه خانمي را كه صبح علي‌الطلوع از خانه بيرون زد تا به موقع سر كلاس خياطي‌اش حاضر شود و آخر شب با تكليف «يك روز خوب را توصيف كنيد» برگشت، و با روياي نويسنده شدن سر به بالين گذاشت، شنيده و ديده بودند كه چگونه روياي پاچين دوختن قادر است خانمي گريزپا را به نويسنده يا حتي فضانورد تبديل كند. البته نقش كاتاليزور بر كسي پوشيده نيست و...

آخرین محصولات مشاهده شده