درباره‌‌ی ماه تاریک

هوراتاس داخل شد. چهره آرتاش نسبت به قديم خيلي تغيير كرده بود، مو و ريش بلندي داشت. اما عجيب اين بود كه بعد از اين همه سال موهايش هنوز سپيد نشده بود. هوراتاس به سرعت شروع به صحبت كرد و گفت: «من هوراتاس پادشاه مرماك هستم.» آرتاش كمي جا خورد و گفت: «باعث افتخار است كه پادشاه به كلبه من آمده‌اند. اما مي‌تونم بپرسم چرا به اينجا آمده‌ايد؟» «مي‌خواستم از شما درخواست كمك كنم شاهزاده آرتاش». آرتاش به محض شنيدن اين حرف در جايش ميخكوب شد.

آخرین محصولات مشاهده شده