درباره‌‌ی قصه‌های نوه خانجون

خاطرمه كه قدرتي خدا برف حياط خانجون رو سفيدپوش كرده بود و در خونه رو از زيادي برف نمي‌شد باز كرد، صداي يا الله گفتن بلديه‌چي‌ها و فراش‌ها كوچه خواب‌آلود ما را بيدار كرد. بعد هم ديديم جل‌الخالق، چه جوري با پارو جارو افتادن به جون يخ‌هاي قديمي و نمي‌دونم با شن و نمك چه طلسمي انداختن كه كوچه‌اي كه تا بهار رنگ زمينش پيدا نبود و هر سال كلي از در و همسايه رو روونه مريض‌خونه و شكسته‌بندي مي‌كرد...

آخرین محصولات مشاهده شده